۲۵
شهریور
تقدیم به او که یادش حتا، لبخند بر لب آورد.
دلتنگ خندههای همیشهات شدهام، مدتهاست...!
خمارِ چشمِ سیاهِ چون شبت شدهام، بیهمتاست...!
اسیر کنار گرمَتَم ای همیشه در یاد و دور از دست
بنوشم از لبِ لعلِ چون شکرت، که نامیراست!
هوای روز و شبم در خیال تو آمد و شد
به خود که آمدهام اینک، سکوت حکمفرماست!
بیا و گرما بخش، تازه کن به ناز قدمهایت
هوای نفسهای سردم، که سخت جانفرساست!
چه شیرین میشود آنگه که جام و یار در کار است
چه شیرینتر شود آنگه که «فافا» در کنار ماست!