طعم گیلاس

وبلاگ شخصی مرتضی فرجیان نژاد

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۱
فروردين

خاموش باش

ماه­بانو!

که هر چه گفتی

چون خنجری شد بر قلب تپنده من...

  • مرتضی فرجیان نژاد
۱۶
فروردين

در بعدازظهر اردی بهشت

نم نم بارانی است که نقاب بر صورت من می کشد

قایقی کاغذی به دست

به سوی نهری، که بی انتها می نماید،

روانم.

قایقی را که روزی آب روان بر من روا داشت، بی دلیل،

به وی اش بازمی گردانم، با دلیل،

من نای آن ندارم که کهنه شدن این قایق زیبا را به تماشا نشینم

مرا توان آن نیست که روزی را بینم که دلم با آن نیست.

رهایش می کنم!

شاید،

این رود روانش سازد بر دیگری، شاید، شاید، شاید!

کاش درک کند آن دیگری که این قایق بر آب زلال او نیز نخواهد ماند!

کاش بفهمد که رهایی نه درست ترین راه، که برترین راه رسیدن به حقیقت ناب است.

خداحافظ قایق کاغذی من...

  • مرتضی فرجیان نژاد
۱۰
فروردين

اگر پای حرف­های بزرگترهای خود نشسته باشیم، بدون شک این جمله را از دهان آنها شنیده­ایم که: «والله دوره ما از این جور رفتارها نبود! ما جرأت نمی­کردیم پا جلو آقامون دراز کنیم! اما بچه­های این دوره زمونه...» و اگر کمی با خود هم صادق باشیم ما هم چنین دوره­ای را داشته­ایم اما با ژانری متفاوت: «والله دوره ما پِلِی اِستِیشِن نبود که! هفت تا سنگ میذاشتیم رو هم و باهاشون بازی می­کردیم!» هر کدام از ما، هم با حسرت، هم با افتخار به این گذشته نگاه میکنیم! نوستالژی دوران کودکی و در واقع گذشته ما. پدران ما بر این باورند که ما اخلاق را باخته­ایم...ما بر این باوریم که نسلی هستیم که به اندازه نسل­های بعد خود از دنیای خود کام ­نگرفته­ایم و نسل­های بعدی ما هم مسلماً نوستالژی خاص و عجیب خود را خواهند داشت. 

این مثال­های پیش­پا افتاده، نشان­دهنده تغییر مداوم و مستمر جامعه ایرانی است. جامعه­ای که در آن هر نسلی بر این باور است که سوخته است. از اینکه، آن­گونه که باید، نزیسته­ است. جبر زمانه هم شاید، یکی از دلایل آنها باشد. در این مقال بر آن نیستم که بگویم آنها حق دارند یا نه! سعی من بر این است که از وجهی به این پدیده نظر کنم: گذار. 

هر انسانی که در تعامل با محیط اطراف خویش باشد، هم موجودی یاددهنده است و هم یادگیرنده. این قابلیت هر موجود دوپایی است. حال در برخی، این ویژگی­ها بیشتر و گاه کمتر. افرادی که خطرپذیرتر باشند نسبت به یادگیری (تغییر)، گشاده­رو تر خواهند بود و در مقابل افراد محتاط مقاومت نشان می­دهند. این­که نهایت این تغییر رُخ خواهد داد یا نه، شاید پاسخ ساده­ای نداشته باشد. و اینکه آیا این تغییر، تغییری برای بهتر شدن است یا نه هم جای سوال دارد که خود مبحثی گسترده در شاخه­های گوناگون علوم انسانی است. 

جامعه ما هم با پا گذاشتن در مسیر صنعتی شدن، که یک تغییر بزرگ در جامعه سنتی ایران بود، در مقابل این ریسک قرار گرفت. صنعتی­شدن مفاهیم بسیاری را در جوامع انسانی و مکانیسم روابط بین آنها مورد تغییر و تحول قرار داد، از واحدی در جامعه مانند خانواده تا حتی روابط بین انسان­ها. مفهوم خانواده، شکل خانواده، روابط فامیلی و خانوادگی، همگی تحت تاثیر این اتفاق قرار گرفتند. خوب یا بد بودنی در کار نیست. اتفاقی است که باید بیفتد و می­افتد. 

ما ناگزیر از برخی از این تغییراتیم. مقاومت محض یا تسلیم محض بودن، ازدیدگاه من، راهکار نیست. باید بنگریم که این تغییر برای ما چه سود و زیانی داشته یا خواهد داشت. سود بردن از یک اتفاق در جامعه­ای خاص، لزوماً به معنی نتیجه­ای مشابه در جامعه­ای که ما در آن زندگی می­کنیم نیست و بالعکس. و از آنجا که در جمع زندگی می­کنیم، ممکن است واکنشی نسبت به تغییر انجام گیرد که یا باب میل ماست یا نیست. و اینجا آن نقطه عطف اختلاف نظر میان این نسل­های سوخته است. پدران ما در جامعه­ای خاص، با پرسش­ها و فرضیاتی خاص، در زمان و مکانی خاص، و نیز ما، و نیز نسل­های بعدِ ما. و همگی این نسل­ها در بستر تغییر از جامعه سنتی به جامعه مدرن، که هر کدام اصول خاص خود را دارد. انتهای این تغییر کجاست؟ ابتدایش کجا بود؟ 

جوامع پس از شکل­گیری دارای اصول شدند و گاه این اصول دست­وپاگیر شدند و جوامع بر آن شدند که این اصول را سهل­تر بگیرند و این تسهیل تا بدان­جا پیش رفته است که گویا پاسخ کنونی، اصول در بی­اصولی است. اینکه جوامع پابند هیچ قید و بندی نباشند و برگردند به همان حلقه­هایِ فردیِ نخستینِ پیش از شکل­گیری اجتماع. از فردگرایی به فردگرایی.   

 

  • مرتضی فرجیان نژاد