طعم گیلاس

وبلاگ شخصی مرتضی فرجیان نژاد

۲۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

۱۶
اسفند

از پس روزگاران تلخ و مدید

چند صباحی است که فرشته­سیرت و پاک­رویی همنشین شده است تنهایی من را

ای مرگ بر این روزگار،

که روی بد آن، آن­قدر تیره و ظلمانی بوده است بر من،

که دیدگانم از تماشا و باورِ نیک­رویی وی عاجز مانده،

صبر میکنم

یا چشمانم به روشنایی عادت خواهد نمود

یا در می­یابم که نور، سرابی بیش نبوده است. 

  • مرتضی فرجیان نژاد
۱۵
اسفند

راننده رادیو را باز کرد

صدای رسای گوینده اخبار به

...

راننده رادیو را بست!

  • مرتضی فرجیان نژاد
۱۴
اسفند

چه تلخ ناجوانمردانه نبردی ست،

من،

تنها،

در برابر سیل سهمگین خاطرات شیرینت...

  • مرتضی فرجیان نژاد
۱۴
اسفند

چه شب­ها که تا سپیده­دم،

هم­صحبت تیک­تاک ساعت اتاقم نشدم

آن هم دیگر تیک­تاک تازه­ای ندارد

و

به تکراری ملال­آور بدل شده است

  • مرتضی فرجیان نژاد
۰۹
اسفند

آه بر آمده از دل تو،

دردناک ترین خاطره ای خواهد بود

که در ذهن،

ازلی خواهد شد.

  • مرتضی فرجیان نژاد
۰۹
اسفند

یار بی ­ریای من،

چه دوست داشتنی است داشتن رویاهای معصومانه ت.

چه دل انگیز است،

رقصیدن با خاطرات بی شمار لحظه های با تو بودن.

و چه دل انگیزتر،

دیدارت را به انتظار نشستن،

که بیایی و آتش اشتیاق بنشانی.

  • مرتضی فرجیان نژاد
۰۵
اسفند

بیمارستان فلسفی گرگان از پذیرش زن باردار خودداری کرد و بیمارستان مسعود هم به سان بیمارستان قبلی تجهیزات لازم برای زایمان در اختیار نداشت. خانواده زن، مستاصل و هراسان، او را به بیمارستان دِزیانی انتقال دادند، بل آنها بتوانند او و فرزندش را نجات دهند. و بالاخره در عصر برفی روز 4 اسفند زمستان 63، ساعت 4، در حالیکه برف تمامی شهر را سفیدپوش کرده بود، صدای گریه چهارمین فرزند از پنج فرزند عبدالله و حمیده، بعد از محمدرضا، مریم و محبوبه، از اتاق عمل بیمارستان به گوش رسید...


زمستان از پس زمستان گذشته و اینک این نوزاد 28صفحه از دفتر زندگانی خود را پُر کرده و صفحه 29را باز. این که در این سال­ها بر وی چه گذشته چیز تازه­ ای نیست، همان داستان همیشگی زندگی، تولد، اسباب بازی، کودکستان، مدرسه، معلم، همکلاسی، دوست، رقیب، دشمن، قهر، آشتی، شادی، غم، تجربه، شگفتی، شکست، موفقیت، سربالایی، سرپایینی، دانشگاه، آنِ دیگر، کتاب، موسیقی، فیلم، عشق، و دوباره دانشگاه و کار... و این واژه­ ها هستند، گویا، که هر روز و هر لحظه با معنایی تازه­ تر پا به دنیای ذهن وی می­گذارند.


نام این کودک 28ساله، مرتضی ست، من مرتضی هستم. تولدم مبارک.

  • مرتضی فرجیان نژاد